به گزارش مشرق به نقل از فارس، آنچه در پي ميآيد، گزيدهاي از جلسه بيستموپنجم مبحث «غيرت مؤمن» است که در درس اخلاق آيتالله مجتبي تهراني، از سوي اين مرجع تقليد و استاد اخلاق مطرح شده است. اين سخنان با عنوان «تربيت در محيط رفاقتي» به تازگي بر روي خروجي پايگاه اطلاعرساني اين مرجع تقليد به نشاني www.mojtaba-tehrani.ir قرار گرفته است.
* مروري بر مباحث گذشته
بحث ما راجع به تربيت به معناي روش رفتاري و گفتاري دادن بود. عرض کردم انسان معمولاً در چهار محيط ساخته ميشود که هم ممکن است نقش سازندگي و هم نقش تخريبي روي انسان داشته باشد. اولين محيط، محيط خانوادگي است؛ دومين محيط، به طور متعارف محيط آموزشي است؛ محيط سوم، محيط رفاقتي است و محيط چهارم، محيط شغلي است. فضاي پنجمي هم داريم که حاکم بر اين چهار محيط است.
درگذشته بحث ما نسبت به محيط سوم، يعني محيط رفاقتي بود. عرض کردم محيط رفاقتي، نقش اساسي در اثرگذاري روي انسان دارد و نقشش نسبت به آن دو محيط گذشته قويتر است؛ حتي گاهي نقش محيط آموزشي و محيط خانوادگي را خنثي ميکند، يعني اگر محيط خانوادگي و آموزشي خوب بود و محيط رفاقتي، محيط مناسبي نبود، تمام آن ساختهها را تخريب ميکند. اثرگذاري محيط رفاقتي خيلي قوي است.
بحثمان به اينجا رسيد که انسان در باب انتخاب رفيق، بايد "إختبار قبل الإنتخاب" داشته باشد. يعني شخصي را که ميخواهد با او علقه دوستي برقرار کند، بيازمايد که از آن به دوستيابي تعبير کردم. در معارف ما اين مسأله وجود دارد که انسان وقتي ميخواهد با شخصي دوست شود، بايد او را در سه رابطه عقلي، نفسي و عملي بيازمايد و امتحان کند؛ يعني از نظر اعتقادي، از نظر نفساني که عبارت از شهوت و غضب است و از نظر عملي او را بيازمايد. ببيند که آيا اين شخص افسارگسيخته است، يا مهار انسانيت و شرع دارد؛ مرز را رعايت ميکند يا نه. از نظر عملي، لااباليگري و بيبند و باري ميکند يا متدين است. همه اينها را بحث کردم و آيات و رواياتشان را هم خواندم.
جهت اين اختبار را هم عرض کردم اين است که وقتي انسان رابطه تنگاتنگ نسبت به افراد پيدا کند، محبت و دلبستگي ايجاد ميشود و اين دلبستگي، گاهي براي انسان نقش حياتي دارد و گاهي بر عکس؛ چون وقتي دلبستگي آمد، انسان نسبت به رفيق هم کور ميشود و هم کر ميشود. قبل از آنکه کور و کر شوي، برو ببين چه عيوبي دارد، قبل از آنکه کور و کر شوي، يعني دلبستگي پيدا کني او را بيازما. آزمايش بايد قبل از دلبستگي باشد.
* شرايط زمانه و دوستي
روايتي از امام صادق (ع) است که تعبير ايشان به خصوص در ارتباط با مسأله شرايط زماني است؛ در روايت دارد که حضرت فرمودند: "إِذَا کَانَ الزَّمَانُ زَمَانَ جَوْرٍ وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدَرٍ فَالطُّمَأْنِينَةُ إِلَى کُلِّ أَحَدٍ عَجْزٌ "، يعني اگر زمان، زمان جور بود و مردم هم اهل نيرنگ بودند اعتماد به افراد از روي ناتواني است.
حضرت مسأله شرايط زماني را مطرح ميکند و ميفرمايد اگر زمانه طوري است که اولاً مرزشناسي کنار رفته است، جائر يعني مرزشکن، نه مرز انساني را رعايت ميکنند و نه مرز الهي را، "إِذَا کَانَ الزَّمَانُ زَمَانَ جَوْرٍ " و ثانياً "وَ أَهْلُهُ أَهْلَ غَدَرٍ " جوِّ غالب در جامعه فريبکاري، حقه، نيرنگ و غدر شده است و در اجتماع فريب غلبه دارد که گاهي هم تعبير به زرنگي ميکنند، ميگويند: فلاني خيلي زرنگ است چون خوب سر مردم کلاه ميگذارد، واقعاً اينکه در روايات ميگويند منکر به معروف و معروف به منکر تبديل ميشود، اتفاق ميافتد. در اين شرايط "فَالطُّمَأْنِينَةُ إِلَى کُلِّ أَحَدٍ عَجْزٌ " با هر کس رابطه برقرار کني بعد هم به او اعتماد کني، دليل بر ناتواني تو است. آدم توانا هيچ وقت اينطور نيست، ميرود تحقيق ميکند، آن شخص را در سه رابطه اعتقادي، نفساني و عملي زير نظر ميگيرد. توجه ميکند مسائل اعتقادي و بينشياش چگونه است؟ آيا با بينشهاي صحيح و با معيارهاي صحيح همسو است؟ همچنين از نظر نفساني، افسارگسيخته است يا نه؟ از نظر عملي لاابالي است يا نه، شخصي است که مرزشناس است؟ انسان بايد در اين سه رابطه إختبار داشته باشد، إختبار يعني آزمايش.
* زمانهاي آزمودن دوست
ما در باب آزمايش رواياتي داريم که اينها را مطرح خواهم کرد، يک سنخ نشانههاي خوبي هم هست که در روايات داريم. مثلاً در روايتي از علي (ع) است که فرمودند: "في الشدةِ يختَبَرُ الصديقُ "، کجا ميتواني بفهمي چه کسي دوست تو است؟ در گرفتاريهايي که براي تو پيش ميآيد. در روايت ديگري از علي(ع) است که فرمودند: "عند زوال القدرة يتَبَينُ الصديقُ مِن العدوِّ "، در هنگام زوال قدرت يعني زوال توانايي، آنجا ميفهمي چه کسي رفيق تو است، چه کسي رفيق تو نيست. اين چيزي است که درخودمان هم مطرح است، در مسائل اجتماعيمان هم مطرح است که آيا اين شخص فقط در سرّاء و شادي با بنده است، يا در ضرّاء هم با بنده است؟ اينها نشانههاي خوبي است، ولي خيال نکنيد که تماماش همين است.
* محبت يعني دلبستگي و تسليم
بحثم راجع به آزمايش بود، شما بايد دوستت را پيش از انتخاب بيازمايي. يعني تا وقتي شخص امتحانش را خوب پس نداده است، دلبستگي به او بيجا و اشتباه است. مکرّر گفتم که مقدسترين و ارزشمندترين بُعد وجودي انسان، دل و قلب انسان است که از عقل هم بالاتر است. قلب از نظر ارزشي بالاتر از عقل است، لذا ايمان را هم در ارتباط با قلب مطرح ميکنند، يعني اگر کارکرد عقل در قلب منعکس شود اينجا است که ارزش پيدا ميکند وإلّا ارزشي ندارد.
ميخواهم بگويم کار قلب اصلاً دلبستگي است، ايمان دلبستگي به خدا است. اينکه خيلي تأکيده شده است که ابتدا طرف را بيازماي، براي اين است که وقتي دلبستگي آمد مثل اين است که انسان يک نوع تسليم شدن پيدا ميکند. مثل قضيه ايمان است که دلبستگي به خدا است، اين منشأ ميشود که انسان رضا به رضاي الهي دهد، تسليم او شود، به او توکل و اعتماد کند. در رفاقت هم همين¬گونه است، چون دلبستگي است تسليم و رضا را در پي دارد، لذا در روايت تعبير طمأنينه داشت.
* سبب و محور محبت
در معارفمان يک بحث دقيقتري راجع به رفاقت و دوستي داريم، بالاتر از آنچه که گفتيم و آن اينکه حالا من رفتم کسي را امتحان کردم، ديدم آدمي است که او از نظر نفسانيات و شهوت افسارگسيخته نيست، غضبش افسارگسيخته نيست و کلّاً انسان مرزشناس است، از نظر کارها و اعمال بيرونياش آدم لاابالي نيست، آدم بيبند و باري نيست، چه بسا ديگران بگويند: آدم متديني هم هست و از نظر شرعي رعايت جهات شرعي را هم ميکند، آيا اين ديگر آدم خاطرجمعي است؟ آيا اگر من با اين رفاقت کنم دلهرهاي ندارم که در ربط با امور مالي و آبروييام، کلاه سرم ميگذارد يا از من کلاهبرداري ميکند؟ چون از اين دو حال خارج نيست. اين همان تعبيري است که امام صادق (ع)کردند که زمان، زمان جور باشد و مردم اهل غدر باشند، وضع چنين خواهد بود. در روابط گوناگون اجتماعي، مادي و دنيايي آدم مورد اعتماد و اطمينان است و چه بسا از آنهايي هم نيست که فقط در سرّاء با من باشد، از آن کساني نيست که در رفاقت بيوفا باشد.
البته اين جهاتي که گفتم، همه مزيت است که "في الشدة يختبر الصديق " نشانههاي خوبي هم هست. امّا بحث در اين است که آيا همين کافي است يا نه؟ نگاه کنيد گام به گام پيش آمدم. آيا کافي است که من با او رفيق شوم يا نه؟ جواب اين است که در يک بُعد بله و در يک بُعد نه. مهم آن بُعد نفيي است. در بعد نشئة دنيايي چنين آدمي براي رفاقت خوب است. روايت ما هم اشاره دارد در اين نشئه خوب است. اما درستي صد درصدي اين حرف هم محل حرف است.
* دوست خوب امّا بي فايده!
اما بُعد نفي؛ حالا ميگويم چرا از يک بُعد خوب نيست، چون ما گفتيم رابطه تنگاتنگ منشأ محبت ميشود. خود محبت يک علت و سبب ميخواهد، درست است اين رابطه محبت را ميآفريند، اما سبب خود محبت چيست؟ از چه چيز اين خوشت آمد؟ براي چه خوشت آمد؟ اينها دو مورد است. از چه چيز اين خوشت آمد؟ چون مال مردمخور نيست. براي چه خوشت آمد؟ مهم اين دومي است. اگر براي اين خوشت آمده که در زندگي دنيايي سر تو کلاه نميگذارد، خاطرت جمع است که مال تو را نميخورد، آبروي تو را نميبرد، اينها چيزهاي بدي نيست، همه خوب است. امّا اگر محبّت براي اين است، اين محبت در بُعد معنوي و الهي ارزش ندارد.
اينها عين معارف ما است که اگر سبب رفاقت مسائل مادي است يعني منشأ محبت، ماديت است، اين محبت ارزش ندارد. علتش را هم در روايات بيان کردهاند، روايت از علي (ع) است که فرمودند: "ود أبناء الدنيا ينقطع لإنقطاع سببه و ود أبناء الآخرة يدوم لدوام سببه " اگر سبب محبت به اين شخص ماديت بود، ماديت از بين ميرود، اين رفاقت فقط به درد زندگي دنيا ميخورد، منشأ آن هم امور مالي بود، مال هم که هميشه نيست. شما در برزخ يا نشئه قيامت که ميروي، خانه و زندگي و پول و اينها را همه را دنبال خودت ميبري؟ بعد هم ميگويي رفيقم مالم را نميخورد؟! آنجا کلاه سرم نميگذارد يا نه؟! بايد يک سببي مطرح کني و آن را محور قرار دهي که قطع شدني نباشد، جاودانه باشد، هميشگي باشد، اين رفاقت و محبت محدود به نشئه نشود. دنيا، برزخ و آخرت نداشته باشد.
* کدام دوستي جاودانه است؟
در روايات داريم که کدام سبب است که هيچوقت از بين رفتني نيست، من در گذشته هم اشاره داشتم. روايتي از علي (ع) است که فرمودند: "من لم تکن مودته في الله فأحذره کل مودة مبنيه علي غير ذات الله ضلال و الإعتماد عليها محال "، ببين سبب محبت چيست؟ اگر ديدي خدا نيست، دوستيات ارزش و دوامي ندارد. مثل اينکه علي (ع)، قانون عقلي پيش کشيده است که هر رفاقتي بر محور غير خدا گمراهي است و اعتماد به آن محال است.
ما روايات متعدده در باب حبّ في الله و بغض في الله داريم، آنهايي که اهلش هستند ميدانند که آن روايات چه ميخواهند بگويند. يعني دوستي و دشمني بر محور خدا باشد. با فلاني رفيقم؛ چون آدم مورد اعتمادي است و کذا و اين حرفها، از نظر زندگي دنيايي به من ضرر نميزند، نفع هم به من ميرساند. با اين دشمنم؛ براي اينکه اين کمکم نميکند. همه اين حرفها بر محور دنيا است.
اگر از اين منظري که من گفتم، توجه کنيد ميبينيد يک بُعد اين حبّ هيچ ارزشي ندارد. آن حبّي ارزشمند است که دوام داشته باشد، محورش چيزي باشد که دائم و زوالناپذير است. در ميان تمام موجودات نيز آن کسي که زوال نميپذيرد، الله تعالي است. لذا اين حب و اين دوستي جاودانه است، در هيچ نشيب و فرازي از بين نميرود.
* دوستي براي خدا
در گذشته اگر يادتان باشد راجع به شفاعت در قيامت، راجع به مؤمنين ذيل آن آيه شريفه "الْأَخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقين " به اين معنا اشاره کردم که غير متقين در قيامت دشمن ميشوند. با مرگ تمام پيوندها قطع ميشود، يعني وقتي انسان از اين دنيا رفت، تمام اين پيوندها و علاقهها قطع ميشود، اما يک پيوند ميماند، آن پيوندي که بر محور الله تعالي باشد باقي ميماند؛ لذا ما در بحث رفاقت ميبينيم که تأکيد ميکنند مراقب باش رفيقت را براي خدا دوست داشته باشي، نه براي خودت.
يک وقت هست تو را براي خودم ميخواهم، يک وقت تو را براي خدا ميخواهم، اينها فرق ميکند. اينهايي که اينجا هست براي خودم است؛ اينها خوب است نه اينکه بد باشد، روايتش را هم خواندم. چون اين رفيق در سختيها کمکم ميکند، کلاه سرم نميگذارد، همه چيزهايش درست است. اما اين دلايل براي انتخاب دوست، معنايش اين است که من دوست را براي خودم ميخواهم؛ چون به من ضرر نميزني، نفع هم به من ميرساني. در دنيا بهتر از اين رفيق ميخواهي؟
متأسفانه همه ما در باب رفاقت عينک ماديت به چشمانمان داريم. ميخواستم اين را بگويم که رفيق را بايد براي خدا بخواهم و «خدا» محور دوستي ما باشد. لذا آنجايي که داري اختبار ميکني، آزمايش ميکني، همه اينها سر جاي خودش، اما دست آخر، چون ميخواهم با او پيوند دروني ببندم، بايد اين دوستي پيوند براي خدا باشد. اين مهم است.
* چکيده:
آيا کافي است که من با کسي رفيق شوم که اهل دوز و کلک نيست، دنبال مال و مقام من هم نيامده و خيالم از او راحث است؟ آيا اينها کافي است که من با او دوست شوم يا نه؟ جواب اين است که در يک بُعد بله و در يک بُعد نه. مهم آن بُعد نفيي است. در نشئه دنيا چنين آدمي براي رفاقت خوب است. روايتهايي هم داريم که خوبي اين دوستي را در دنيا تأييد ميکند. البته صحّت و درستي صد درصدي اين حرف هم محل حرف است که چنين آدمي در دنيا کاملاً مورد اعتماد است.
امّا نکتة ظريفي که در روايات هم به آن اشاره شده، مطلب ديگري است؛ غير از اينها، يعني دوستي را با ملاحظات ديگري مفيد و سودمند ميداند.